عروسک قشنگم الان که برات مینوسم ده ماه و بیست و هشت روز داری... تمام روزها دارم به خودم میگم برم و برای دخترم بنویسم که چقدر ناز و ملوس شده،براش بنویسم که چه کارهای بانمکی میکنه و دل مامان و بابا رو روزی هزار بار میبره... آره دخترکم توی این یک ماه انقدر پیشرفت های جالب و دوست داشتنی داشتی که گاهی حیرون میمونم و باورم نمیشه (خدایا ممنونم که نمونه ای از شاهکار آفرینش بهم عطا کردی) فندق کوچولوی مامان قیافه ات هم عوض شده یک روز صبح به بابات گفتم علی ببین باران قیافه اش عوض شده گفت نه نمیدونم بعد شروع کرد به دقت کردن و هنوز چیزی نگذشته بود که گفت وای واقعا عوض شده بعد هم یکی یکی دیگران هم میان و میگن چقدر عوض شده... میدونی ...